یادش بخیر
بانوی روشندل شیلات مرداب این سرزمین پیر همچون سطوح دیده طفلان بی گناه نقش آفرین چهره ماه و ستاره ها می خواهد از نسیم سحرگهان پاسخ دهد به پرسش او همره فلق ای روزگار لعنتی با اوچه کرده ای با آن بلند همت اکنده از غرور با آن که بود سراچه چشمش پر زنور با آن بزرگ بانوی روشندل شیلات می بافد از کلاف یاس روز و شب دیباجی از امید در دل هراس نیست در دل بانوی روشندل شیلات قایقش در دل امواج خروشان و بلند گرچه شد بازیچه خشم دریا چشم امید به هر حال به هر سو افکند تا ببیند که کسی نیست به ساحل پیدا که بجوید از وی راه فردا اینک ز پش...
نویسنده :
مامان آميتيس
7:39