مطالب جديد و جذاب

شب قدر

سلام ضمن عرض تبریک به مناسبت لیالی قدر ( انا انزلناه فی لیله مبارکه ) همچنین تسلیت به مناسبت شهادت مولی الموحدین اسوه عدالت و انسانیت و تقوا بهتر است اعمالی که در این سه شب انجام می دهیم با تفکر و تعمق باشد چون افضل اعمال تفکر است اگر قرآن می خوانیم با تفکر اگر جوشن کبیر یا مناجات امیر المومنین در مسجد کوفه کمی به معانی آن دقت کنیم و تفکر کنیم که بالاتر از این را در این سه شب انجام نمی توانیم بدهیم به کمیت اعمال و عبادات دقت نکنیم حتی فقط اگر دو رکعت نماز با فکر و دقت و حضور قلب بخوانیم بهتر از 51 رکعت نماز سرسری و بدون توجه سعی کنیم به اعمال این سه شب خوب دقت کنیم ...
5 تير 1395

هوا

سلام دلم هوای تازه می خواهد اینجا هوا پر از گرد و خاک و دود است چون به سبک مینیمال برای نوشتن علاقه مند شدم سعی می کنم از این به بعد مینیمال نویسی کنم ...
1 تير 1395

عجب صبری خدا دارد

عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان ٬جهان را باهمه زیبایی و زشتی به روی یکدگر ویرانه می کردم .   عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم که می دیدم یکی عریان ولرزان ٬دیگری پوشیده از صد جامه رنگین زمین و آسمان را واژگون، مستانه می کردم.   عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم که در همسایه صدها گرسنه ٬چند بزمی ٬گرم عیش ونوش می دیدم ٬نخستین نعره مستانه را خاموش آن دم بر لب پیمانه می کردم.   عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم نه طاعت می پذیرفتم ٬نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده ، پاره پاره در کف زاهد نمایان سبحه صد دانه می کردم. ...
7 مهر 1394

منتظر

دیشب کسی برای تو سجاده وا نکرد بغضی ترک ندید و گلویی صدا نکرد انگار ما بدون حضور تو راحتیم..!!!! وقتی کسی برای ظهورت دعا نکرد ...   مارا همین صدا نزدن بی خیال کرد   مارا همین صدا نزدن با خدا نکرد   وقتی که دامن تو رها شد ز دست ما   دست گناه دامن ما را رها نکرد   در روزگار ما تو بیابان نشین شدی   خاکم به سر از اینکه دل ما حیا نکرد   تو رفتی و به کلبه ی ما بی محل شدی   دیگر کسی پس از تو نگاهی به ما نکرد   دیدند درد دین خدا را نداشتیم   مارا کسی برای ...
29 مرداد 1394

لذت زندگی

دو میمون روی شاخه درختی نشسته بودند و به غروب خورشید نگاه میکردند. یکی از دیگری پرسید   چرا هنگام غروب رنگ آسمان تغییر میکند؟ میمون دوم گفت: اگر بخواهیم همه چیز را توضیح بدهیم، مجالی برای زندگی نمی ماند. گاهی اوقات باید بدون توضیح از واقعیتی که در اطرافت میبینی، لذت ببری... میمون اول با ناراحتی گفت: تو فقط به دنبال لذت زندگی هستی و هیچ وقت نمی خواهی واقعیتها را با منطق بیان کنی !!! در همین حال هزار پایی از کنار آنها میگذشت.. میمون اول با دیدن هزار پا از او پرسید: هزار پا، تو چگونه این همه پا را با هماهنگی حرکت میدهی؟ هزارپا جواب داد: تا به امروز راجع به این موضوع فکر نکرده ام ؟! میمون دوم گفت: خوب ف...
17 مرداد 1394

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی - شعرى از پابلو نرودا

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی - شعرى از پابلو نرودا ترجمه: احمد شاملو به آرامی آغاز به مردن میکنی اگر سفر نکنی، اگر کتابی نخوانی، اگر به اصوات زندگی گوش ندهی، اگر از خودت قدردانی نکنی. به آرامی آغاز به مردن میکنی زمانی که خودباوری را در خودت بکشی، وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند. به آرامی آغاز به مردن میکنی اگر برده‏ی عادات خود شوی، اگر همیشه از یک راه تکراری بروی ... اگر روزمرّگی را تغییر ندهی اگر رنگ‏های متفاوت به تن نکنی، یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی. تو به آرامی آغاز به مردن می‏کنی اگر از شور و ...
23 ارديبهشت 1394

توکل

توکل... زنی که در حومه شهر زندگی می کرد می خواست خانه و اثاثیه اش را بفروشد. زمستان بود و چنان برف سنگینی باریده بود که تقریبا محال بود که هیچ ماشین یا کامیونی بتواند تا در خانه اش برسد. منتها چون از خدا خواسته بودکه اثاثیه اش را به کسی که خدا می خواست و به قیمتی که خدا صلاح می دانست برایش بفروشد ، از ظواهر امر دل نگران نبود. اثاثیه اش را برق انداخت و آماده فروش وسط اتاق گذاشت . وقتی مرا دید گفت : حتی از پنجره به بیرون نگاه نکردم تا انبوه برف را ببینم یا سوز سرما را احساس کنم. تنها به وعده های خدا توکل کردم و بس! مردم نیز به گونه ای معجزه آسا اتومبیل خود را تا در خانه اش رساندند و نه تنها اثاثیه خانه ، حتی خود خانه نیز...
21 بهمن 1393

یادش بخیر

بانوی روشندل شیلات   مرداب این سرزمین پیر همچون سطوح دیده طفلان بی گناه نقش آفرین چهره ماه و ستاره ها می خواهد از نسیم سحرگهان پاسخ دهد به پرسش او همره فلق ای روزگار لعنتی با اوچه کرده ای با آن بلند همت اکنده از غرور با آن که بود سراچه چشمش پر زنور با آن بزرگ بانوی روشندل شیلات می بافد از کلاف یاس روز و شب دیباجی از امید در دل هراس نیست در دل بانوی روشندل شیلات قایقش در دل امواج خروشان و بلند گرچه شد بازیچه خشم دریا چشم امید به هر حال به هر سو افکند تا ببیند که کسی نیست به ساحل پیدا که بجوید از وی راه فردا اینک ز پش...
16 بهمن 1393