مطالب جديد و جذاب

من آتشم

من آتشم و هیزمم اشتباهاتم هستند من نیازم و دلیلش باورهایم هستند من گناهم و باعثش تفس ضعیفم است من عذابم و باعثش افکارم هستند من انسانم و نشانه‌اش خدایم است من ... و گواهش فریاد دلم است آتش و نیاز و گناه و انسانیت و نام را بر رگانم نوشتم که همواره خون تازه‌ام حضورشان را بچشد و به قلبم بگوید که می‌دانم. ایکاش آزادمرد بودم. ...
22 آذر 1393

بچه که بودم .....

بچه که بودم چه دل بزرگی داشتم اکنون که بزرگم چه دلتنگم کاش دلم به بزرگی بچگی بود کاش همان کودکی بودم که حرفهاش را از نگاهش می شد خوند کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتم کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود کاش قلب ها در چهره بود اما اکنون اگر فریاد هم بزنم کسی نمی فهمد و دل خوش کرده ام که سکوت کرده ام دنیا را ببین ... بچه که بودم از آسمان باران می آمد بزرگ شده ام و از چشمهایم می آید! بچه که بودم همه چشمای خیسم رو میدیدن بزرگ شدم و هیچکی نمیبینه بچه بودم تو جمع گریه می کردم بزرگ شدم تو خلوت بچه بودم راحت دلم نمی شکست بزرگ شدم خیلی آسون دلم می شکنه بچه بودم همه رو ۱۰ تا دوست ...
23 دی 1392

آخرين كلمات به نقل از حضرت عزرائيل

آخرین کلمات یک برقکار : خوب حالا روشنش کن… آخرین کلمات یک ملوان زیردریایی: من عادت ندارم با پنجرهء بسته بخوابم… آخرین کلمات یک متخصص خنثی بمب: این سیم آخری رو که قطع کنم تمومه… آخرین کلمات یک نارنجک‌انداز: گفتی تا چند بشمرم؟ آخرین کلمات یک جهانگرد در آمازون: این نوع مار رو میشناسم، سمی نیست… آخرین کلمات یک پلیس: شیش بار شلیک کرده، دیگه گلوله نداره… آخرین کلمات یک چترباز: پس چترم کو؟ آخرین کلمات یک خبرنگار: بله، سیل داره به طرفمون میاد… آخرین کلمات یک خلبان: ببینم چرخها باز شدند یا نه؟ آخرین کلمات یک داور فوتبال: نخیر آفساید نبود! آخرین کلمات یک دربان: مگه از روی نعش من رد...
14 مرداد 1392

شب قدر

در حديثى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى‏خوانيم كه حضرت موسى عليه السلام به خدا عرض كرد: خدايا مقام قربت را خواهانم. پاسخ آمد: قرب من، در بيدارى شب قدر است. عرضه داشت: پروردگارا، رحمتت را خواستارم. پاسخ آمد: رحمت من در ترحّم بر مساكين در شب قدر است. گفت: خدايا، جواز عبور از صراط مىیخواهم. پاسخ آمد: رمز عبور از صراط، صدقه در شب قدر است. عرض كرد: خدايا بهشت و نعمت‏هاى آن را مىیطلبم. پاسخ آمد: دستيابى به آن، در گرو تسبيح گفتن در شب قدر است. عرضه داشت: پروردگارا، خواهان نجات از آتش دوزخ م. پاسخ آمد: رمز نجات از دوزخ، استغفار در شب قدر است. در پايان گفت: خدايا رضاى تو را میط...
7 مرداد 1392

تهمت

موسی علیه السلام گفت خدایا کاری کن تا از حرف مردم در امان باشم خداوند فرمود: کاری که برای خود نکردم چگونه برای تو انجام دهم؟ امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: تهمت وبهتان بر آدم بی گناه از آسمانها سنگین تر است ما انسانها عادت داریم که پشت سر دیگران صحبت میکنیم که یا راست میگوییم یا دروغ که اگر دروغ باشد خب تهمت هم هست و گاهی هم این کارمان منجر به غیبت هم میشود یعنی هم مرتکب غیبت ؛ تهمت ؛ ودروغ میشویم درباره غیبت چندتا روایت دیدم که یه ذره ادمو تکون میده دروغ می گوید کسی که گمان می کند حلال زاده است وحال انکه غیبت مردم را میکند. ویا این روایت که غیبت کننده ای که توبه می کند آ...
27 تير 1392

سخن زيبا

پشت سرم حرف بود … حدیث شد … می ترسم آیه شود ! سوره اش کنند به جعل ! بعد تکفیرم کنند این جماعت نا اهل پشت سرم حرف بود … حدیث شد … می ترسم آیه شود ! سوره اش کنند به جعل ! بعد تکفیرم کنند این جماعت نا اهل . . . آدمیزاد بی غذا دو ماه دوام می آورد بی آب ، دو هفته بی هوا ، چند دقیقه بی”وجـــدان”، خـیلی . . . متاسفانه خیلی ! . . . می گویند عشق آنست که به او نرسی و من می دانم چرا …! زیرا در روزگ...
23 تير 1392

گناه

با سنگ هر گناه پرم را شكسته ام آه اي خدا ، خودم كمرم را شكسته ام نه راه پيش مانده برايم نه راه پس پلهاي امن پشت سرم را شكسته ام من دانه دانه اشك خودم را فروختم نرخ طلايي گهرم را شكسته ام ديگر مرا نشان خودم هم نمي دهند آيينه هاي دور و برم را شكسته ام دنيا شكست خورده تر از من نديده است حالا به سنگ خورده ، سرم را شكسته ام آرام كن مرا و در آغوش خود بگير حالا كه بغض شعله ورم را شكسته ام راهم بده به باغهاي شجرهاي طيبه من توبه كرده ام ، تبرم را شكسته ام حالا ببين كه به غير از گدا شدن در پيشگاه تو هنرم را شكسته ام< حلول ماه مبارك رمضان بر همه ر...
19 تير 1392

مهم فكر شماست

می گويند شخصی سر کلاس رياضی خوابش برد. وقتی که زنگ را زدند بيدار شد وباعجله دو مسأله راکه روی تخته سياه نوشته بود يادداشت کرد و بخيال اينکه استاد آنها را بعنوان تکليف منزل داده است به منزل برد و تمام آن روز وآن شب برای حل آنها فکر کرد. هيچيک را نتوانست حل کند، اما تمام آن هفته دست از کوشش بر نداشت . سرانجام يکی را حل کرد وبه کلاس آورد. استاد بکلی مبهوت شد ، زيرا آنها را بعنوان دونمونه از مسائل غير قابل حل رياضی داده بود . اگر اين دانشجو اين موضوع را می دانست احتمالاً آنرا حل نمی کرد، ولی چون به خود تلقين نکرده بود که مسأله غير قابل حل است ، بلکه برعکس فکر می کرد بايد حتماً آن مسأله را حل کند سرانجام راهی برای حل مسأله يافت . ...
13 تير 1392