مطالب جديد و جذاب

دکلمه های زیبا به مناسبت بعثت پیامبر اسلام

1392/3/26 10:14
نویسنده : مامان آميتيس
570 بازدید
اشتراک گذاری
در تاريكي و ظلمت غاري دور، در دل كوه‌هاي سياه و خاكستري‌سرزميني ناآشنا مردي در تنهايي خويش با معبودش نجوا مي‌كرد و عظمتش را مي‌ستود، مردي از جنس خاك اما نشسته بر بال ملائك، كه اگر نبود وجودش،هرگز دنيا خلق نمي‌شد! در سكوت و تنهايي، در نهايت هوشياري و در كمال ناباوري، به ناگاه صداي رسا و ملايم را در فضاي "حرا" شنيد:"اقراء باسم ربك الذي خلق ..." بخوان، به نام پروردگارت، پروردگاري كه تو و همه انسان‌ها را خلق كرد، بخوان و او را به بزرگي ياد كن، كسي كه به تو خواندن را آموخت.با صدايي لرزان و پر التهاب پرسيد; بخوانم؟ چگونه بخوانم در حالي كه خواندن نمي‌دانم!






وهمي بود؟ پنداري بود؟ رويايي ؟ و يا رسالتي آغاز شده بود ؟ رسالتي كه محمد(ص) مي‌بايست بار سنگينش را بر دوش كشد و پيش از او پيامبراني همچون عيسي(س) و موسي (س) بشارتش را داده بودند!نه وهم بود و نه رويا و نه خواب، كه يك "تكليف" بود. تكليفي كه خداي قادر سبحان به بهترين بندگانش آن را واگذار كرده بود، تكليفي از جنس خدا! نوري از آسمان به زمين !ابلاغ پيامي كه پايه‌هايش بر خواندن استوار مي‌شد و تكليفي كه ابتدايش علم و آگاهي و انديشه و دانش بود.موجي از ترس و دلهره بر دل محمد(ص) افتاد و او را در ترديد و گمان فرو برد.



"جبرييل" با طنين رساي خود، نغمه‌ي "بخوان" را بر محمد (ص) زمزمه كرد، ناگهان بر اندام محمد(ص) لرزه‌اي افتاد و بر پيشانيش عرق سردي نشست، و او سراسيمه و در حالي كه همچنان مي‌لرزيد به خانه "خديجه" پناه برد! نمي‌دانست چه بگويد و چه بكند، لرزه امانش نمي‌داد، به ناچار خود را بر لفافه‌اي بپيچد.بانگ امين خدا بر محمد امين، او را به خود آورد كه;" يا ايهاالمدثر، قم فانذر، فلا ربك فطهر"اي به خود پيچيده ! بدان كه هيچ چيز و هيچ كس به جز پروردگارت نمي‌تواند تو را پناهنده باشد و به تو آرامش بدهد، برخيز و مردم را بشارت بده و خداي خود را به پاكي ياد كن.محمد(ص) از جانب پرورگار و براي انذار و هدايت مردم ماموريتي بس دشوار يافته‌بود و مي‌بايست كه بر اين ماموريت استقامت كند، همانطور كه به او امر شده و دستور داده شد،"فاستقم كما امرت".

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان آمیتیس
26 خرداد 92 11:56
مرسي همسري